بعد ازین خدمت آن سروروان خواهم کرد


خدمتش از دل و جان دردوجهان خواهم کرد

بردم تیغ غمش، سینه سپر خواهم کرد


پیش تیر نگهش دیده، نشان خواهم کرد

پای بر تخت جم و افسر کی خواهم زد


سر، فدا در قدم پیر مغان خواهم کرد

گردهر گوشه ی ویرانه بجان خواهم گشت


کنج دل، مخزن هر گنج نهان خواهم کرد

بی رخ دوست دگر خون جگر خواهم خورد


دیده را ساغر پیمانه ی آن خواهم کرد

سالها در ره عشق تو قدم خواهم زد


عمرها نام تو را ورد زبان خواهم کرد

مهر روی تو دگر جای بدل خواهم داد


غم عشق تو دگر مونس جان خواهم کرد

وحدتا گفت ترا از برخود خواهم برد


گفتمش خون دل از دیده روان خواهم کرد